برای اینکه غم رودل زینب نشینه
دار وندار خیمه یل ام البنینه
زینب می گه فدای قد وبالای عباس
لالایی رقیه صدای پای عباس
طفلی می گفت تو خیمه با هر کی خواب نداره
همه راحت بخوابین عمو جونم بیداره
رباب می گه برای طفلی که شیر نداره
صبح که بشه عموجونت میره و آب می آره
زینب میگه با عباس بشین کنار خواهر
دیگه وقتی نمونده جون بفدات برادر
حسین من یه حسرت داره به جون خواهر
دلم میخواد که یکبار بهش بگی برادر
عباس می گفت یه روزی وقتی که بچه بودم
یه حرفی مادرم زد شد همه وجودم
تو شبهای غریبی مهتاب من حسینه
تو نوکر حسینی ارباب تو حسینه
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 آذر 22 توسط
سید علی افشاری (منتظر افرا)